گاه گاهی که دلم می گیرد میخوانم
من صدایی دارم پر سوز
و گلویی که نمی دانم رازش چیست!!!؟
در الفبای خشونت ماندم ..چگونه بنویسم « ظلم »
آخر من که با دست خدا می نویسم شعری
واژه ظلم برایم سخت است ...
و چه دلگیریم امشب
عشق,بی الفبا می دهد تغییر، دل را
ظلم با الفبایش می دهد تغییر رسم انسانیت را .. بجنگ ... عاشق باش .
- الهه فاخته
- کتاب شعرواره های سپید من
- شعر شماره 18
نشسته ام , کنار کلبه اسرار
دعا میخوانم
شِکر شِکر زبان برای ایزد حق میریزم
نه دلبرم, نه ناز دارم ...
ناز برای خدای مهربان می ریزم
نکن تمسخر, صدای گریه هایم را
من امشب از سر ذوق با خدا می گریم
چون فاخته ای رها دور نور ایزد می گردم
چه باشد این حکایت من !
من به دور قدرت بی انتها می گردم .
بناز نازداران عالمیان سوگند
من امشب به شوق روی نور خدا
تا خود صبح , دور خدا می گردم .
- الهه فاخته
- کتاب شعرواره های سپید من
- شعر شماره 19