شعر نفرت
شعرواره های سپید من
آمدیم رسوا کنیم, نفرت ابلیس را
یادمان رفت عشق چیست!
آمدیم مرهم نشانیم, همسفر باشیم
ولی عاقبت دیدیم تشنه هستیم تا دلی را بشکنیم
آمدیم آدم شویم
یادمان رفت
آدم و حوا چه کردند
آمدیم خوب باشیم.. بد شدیم
دل شکستیم
گفتیم دل برای این دل شده است
یادمان رفت ,آمدیم عاشقی را از خدا هدیه بگیریم
پرشد این پیمانه روح ...
یادمان رفت ,عاشقان روح بزرگی داشتند
آمدیم ابلیس را رسوا کنیم, عاقبت رسوا شدیم
دل شکستیم... آه ... .
- الهه فاخته
- کتاب شعرواره های سپید من
-
شعر شماره 21 - شعر نفرت