شعر سپید شماره 17
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/1/23
قلبم که شکست , حالم بد شد
دلم تنگ شد ... کامم زهر شد
و تمام شعرهایم , تلخ شد
انگار تمام هستی من, یک قلب است !
وقتی که شکست , فرو ریختم
تمام منط قها گم شد
و احساس, اسیر شد
اسیر زخم های جانم ....
شاعر الهه فاخته
شعر سپید چراغ قرمز شماره 18
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/1/23
در ادامه مطلب ...
دلم می خواهد گریه کنم ... جانی نیست !
دلم میخواهد فکر نباشد در ذهنم ... راهی نیست !
چراغ , قرمز شده است
پشت یک عبور ممنوع طولانی , منتظرم
چرا کسی نگفت ای دل,
مراقب ماشینهای پرسرعت باش ؟!
خطر, بی رحم است !
آد مها , میزنند ... میروند
فرار می کنند از اتفاقی تلخ
آنقدر منکر گناه خود شده اند
که تو باور کردی, بی گناه هستند
چه سود دارد آن روز با قلب شکسته
فقط میتوان تعداد ترک های روی دیوار اتاق غربت را بشمرد
دل, وقتی که شکست ... شاعرانگی , میجوشد
و تمام خواسته ات می شود یک قلم و کاغذ در کنج اتاق
چون زندانی محکوم به ابد !
شاعر الهه فاخته
شعر سپید شماره 20
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/1/23
دلم که شکست نه تلافی کردم
نه خیالی شبیه به آن !
اهل تلافی نبوده ام و نخواهم بود
دعا کردم , و به من خندیدند
غصه خوردم از این تکرار ... شاد شدند
به خدا سپردمشان , باز هم خندیدند ,
تمسخر کردند
می دانی که چرا ؟
چون مطمئن بودند , بزرگ تر از الله اند
تا من فکر کنم گناه کارم و آ نها پاک !
اما ...
من ... الله .. گناه ... حق ..
می کند رسوا .. ظالم را
الهه فاخته
شعر سپید شماره 21
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/01/16
انگشتم را آغشته به شهدی کردم
تا که شیرین سازم کام تو را
می دانم از تکرار خسته شدی
باور کن , هیچ کسی جز من نیست
که تحمل کند ,
زخم انگشتانش را وقتی که تو گاز می گیری
تا شاید تمام شود قصه شیرین کامی
تو بیماری ! مبتلا به تلخ کامی
اگر شیرین نکنم کام ات را
زجهان خواهی رفت , از یاد خواهی رفت
و تنفر می خری برای خودت!
کمی, قدر دان محبت من باش
مگر همه چیز را باید گفت ؟
شاعر الهه فاخته