شعر سپید دلشکسته شماره 44
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/04/30
دلم که شکست , در آسمان غوغا شد !
دلم که شکست , فرشتگان گریستنند
رگ خوابم , پاره شد ...
( من چند سال است که بیدارم ... )
دلم که شکست , اسباب بازی کودک درونم شد تکههای مرمری قلبم ...
چهقدر زیبا بود, قبل از شکستن .. قلبم ... !
صاف , تپنده , شاد ... انگار .. آزاد !!!
من چند سال است که زیر لب میخوانم
شعری از خود, گاهی سپید ... گاهی نو
راستش ! میهمانی قلم و کاغد , مدام تعطیل است !
حس و حال , دیگر نیست
آن که مینوشت , شکست ... قلب .. شکست !
کاش میشد, روزه گرفت
مثلا ... دل ... نشکست !
امشب که باران بارید , رعد غرید
و من به یک لیوان .. چای ... گرم شدم
اشکی تر کرد گونههایم را اما .. زود خشکید
حس و حالی دیگر نیست
دختر غم زده ام , دچار غم دل شده ام
مثل یک آفت ... مزرعه , ویران شد
هر چه کاشتم ز مهر, وایران شد
قلب که بشکند , کار ... تمام است ... تمام
تمام درها بسته است
رنگ , به رخسار ندارم و مدام مینالم
آه , چه دردیست که امشب دارم
3بامداد : 30/4/94