شعر سپید اینجا بهشت است یا زندان ؟! شماره 51
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/10/13
امروز سیزدهم دیماه است
سیزده و یک دنیا نحسی ؟
فکر کنم امروز, روز مجازات بدکرداران است
شاید ... شاید .. شاید
سوسکی را کشتم
آمدندو به جرمی, دستبند زدند و بردند
به تبعید گاه نمیدانم گاهی !!
دیشب.. انگار که هزیان میگفتم
تبعید شده پهلویی به افسران غم میگفت :
" مدام میگوید دلم زخمیست , گناهم چیست ؟
بیگناهم "
شنیدم افسرغم میگفت :
به خانه اش که رسیدیم آشفته و خونین بود
خانه اش آوار شده .... بیمار بود
اگر نجاتش نمیدادیم , میمرد
بلند شدم از بستر و فریاد زدم
" اینجا چه تبعید گاهیست که مرا آوردید ؟ "
افسر غم گفت : " آرام باش نازنین بانو "
روح احساس تو را کشتند تا به دادت برسیم
خانه ات ویران شد ( خانه دل را گفتند )
تازه یادم آمد !!!
جرم من کشتن سوسک نبود
اصلا جرمی نیست
من شاید به بهشت آمده ام ؟!!
دست روی قلبم گذاشتم و دیدم پر خون است
گفتم : نه در بهشت غم نیست
اینجا کجاست شاید زندان اجباری !
که به اسم آرام شدنم هر از گاهی افسرغم می آید
و من را با زور می آورد اینجا
گاهی میگریم و گاهی میخوابم
از خواب بیدار شدم
دیدم بالشم نمناک است
خندیدم و گفتم یک خواب است
ناگهان چشمم افتاد به بخاری
دیدم روبرویش سوسکی زیردمپایی له شده است
ترسیدم
خواب بود یا بیداری ؟
شاعر الهه فاخته