شعر سپید تولد من و احساس شماره 53
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/10/27
امشب چه شبیست ؟
دو قدم مانده که پایان بگیرد شنبه دیماه
خبری میآید از کل جهان
ایران یک طرف و کل دنیا در طرفی دیگر
روز تولد من , یک کیک خوش طعم ناب
یک بوسه از پدر
یک بوسه از برادر کوچک
و یک وجب ذوق یک کودک از فوت کردن شمع تولد من
بیست و نه ساله شدم و تمام اندوخته ام غم و رنج است و عذاب وجدان
از بودن و دیدن و سکوت کردن بیگاهم
گل لاله را پشت یک سکه طلایی دیدم
یادم افتاد زمین چهقدر گل دارد
این عصر دارد به کجا میتازد ؟
آیا برای نگه داشتن زیبایی, خود زیبایی ملاک نیست ؟
چرا برای ماندگاری یک گل
نقشی کشیده اند پشت یک سکه 500 ریالی که اکنون شده بیارزش
دنیا به کجا میتازی ؟ صبر کن, کمی آرامتر
دو قدم مانده به صبح , خبری خوش می آید
مردم شهر می خندند
اما هنوز غم سنگینی پشت لبخندشان پیداست
و من معذب از خانه ای که در آن میخوابم
دیگر حرف نامهربانی پدر و خواهر نیست
حرف دنیای بیرحم است که خلاصه شده در یک گوشی همراه !
و من امشب بیست و نه ساله شدم
در روز شنبه, روز شروع هفته
آسمان شب کاملا خونسرد است
ماه هلال نقره فامش را نشان چشمها میدهد
و فقط عابرانی میفهمند امشب ماه چگونه است که تنها هستند !
و من دلم میخواهد بگذرم از تیری که به احساسم خورد
لعنت به آن کسی که احساس آدم را نشانه میگیرد
بخصوص وقتی عشق را به جانش هدیه دهی
میفهمی ؟
کسی که عشق تو را میگیرد بکشد احساس لطیفت را
و من دو سال است که میخوابم
شاید معجزه ای, مسیرش به من بخورد
یا پر بگیرم ... یا زنده شوم
امشب , شب بزرگی بود
افسوس که ساز غبار گرفته , خوابیده
تازگیها بیخیال شده ام
بیخیال حرف آدمها
بیخیال کنایهها و تنشهای آدمها
تازگیها بیخیال حرف شده ام
امشب ....بیخیال ...
شب خوش !
یکشنبه : 27/10/1394 ( 15/3 بامداد )
الهه فاخته