شعر سپید دیگر اعتمادی نیست شماره 56
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/12/27
دیگر اعتمادی نیست ... !
به خودکار آبی ظاهرا سالم که قطع میشود ناگهان میانه خط
به نگاه مهربان پیرمردی که هیز است و من نمیفهمم
به دستهای یک جوان که به قصد کمک میگیرد دستان مرا
تا بدون اجازه بگیردم در آغوش !
دیگر اعتمادی نیست ..
به خواهر, دختر همسایه, خاله
و حتی کودک دوساله پاک
دیگر اعتمادی نیست ... !
به کمک کردن بدون نیت بد
وظیفه شدن, لطف تکراری , اجباری ...
دیگر اعتمادی نیست
به کاغذی که خیس میشود با بخار اتاق
سالهاست به زمین چشم میدوزم
از ترس اینکه نکند نگاه کنم و بشکند شیشه محبت من
بیدریغ مهربانی , جایز نیست ... !
به اندازه جنبهها , پر کن درون کسی را از محبت خود
گناه نیست
انسان پر خطا, بیخطانیست
و من افسرده از این محبت بیدریغ شده ام
هر چه کردم, تیر شد حواله به قلب
افسرده ام در میان ظرفیت آدمها !
عذاب, کم شدن درک آدمهاست !
ای الهه مهربانی که پر از احساسی
به هر کس قدرجنبه اش محبت کن
غیر این وظیفه شود ...
یاد بگیر که بگویی نه !
آخرین چهارشنبه آخر سال: 27/12/94
شاعر الهه فاخته