شعر نو
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
1389/08/01
کجا باشد زنی, مردی, کجا رفتند
آه و سنت کو؟
دلم غمگین غمگین است
جسوران رفته اند انگار!
صداقت طرد گشته از دنیا
خداوندا نویدی ده
که کوران طعنه ام دادند
اگر بینم خدایم کو!
نمی دانند, نمی فهمند, خدا در قلب انسان است
خداوندا نجاتم ده
که می ترسم از این گمراهیِ تاریک
مرا می بینی و ماندم در این دنیا
مرا کی می بری یارم
که تنها گشته ام در بین این کوران!
شعر نو
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
1389
روزگاریست می گذرد این صحنه ی پاک
که دلی عاشق شد
و لبی بوسه به ماوای بهاری می برد
ساقی ای ساقی
این دل خون را پر کن
نگرانم, نگرانم
می خواهم مست شوم تا ندانم چه شود!!
شرح مستی, شرح بی باکی این عاشق تنهاست
می ترسم
می ترسم, شب نشده
عشق من پر گیرد
و بگوید « زهی حب نبات »
ای خدا, داد این عاشق آواره ستان
سال 1389