شعر زیبای معشوقه من
کتاب شعر جونی جونی یار جونی
شاعر الهه فاخته
معشوقه من
میم ....
می دونی وقتی که نیستی دل من بی تابه!
می دونی وقتی که چشمات ,
اشک رو به یادش میاره,قصه من رو می دونه ؟
می دونی تو یه ذره نوری که دلت از دل من با خبره؟
می دونی چی کشیدم وقتی که دستای گرمت دور بود از دستای من ؟
می دونی چند بار شکستم ؟ چی کشیدم ؟
می دونی چند بار مردم و تو من رو زنده کردی؟
عین ....
عشقه که می تونه زنده کنه مرده ها رو
عشقه که می تونه به یاد بیاره خدا رو
عشقه که تو شهر بی وفایی می مونه ,
زخمی میشه , اما هنوز امید داره!
عشقه که قانون نداره
عشقه که راه اون فقط دله
عشقه که چشمای کوچیکتو خیس می کنه
ازون چیزی که می دونی!
عشقه که فراموشش کنی اسم تو رو
با شاخه های سنبلی داد می زنه
عشقه که تو بری اون می مونه
عشقه که تو نباشی
پیش خدا با اشک و مهر از تو میگه !
عشقه که
جرأت داره و می گه عاشقه !
....... بقیه شعر معشوقه من را در ادامه مطلب بخوانید عزیزانم .......
شین....
شما بگو از دل من خبر داری ؟
شما بگو روح منو باور داری؟
شما بگو تو دل من چی می گذره
( نمیتونی نمیتونی چون که
خدا می دونه تو فقط یه واژه ای
شیشه عمرو بشکنید ای پریای مهربون
شما بگید وقتی که از عشق دور شدم چی بهتره ؟
و ....
و آسمون خوب می دونه از دل من
که اینجوری بارون می گیره
و آب پاک خوب می دونه از جون من
که اینجوری آروم می گیره
و یاسمن خوب می دونه از شعر من
که بوی یار می ده به باد و این دلم خوب می دونه
خدای من بالاتره حتی از عشق !
قاف ....
قصه ها را خوب یاد بگیر ,
کتاب زندگی من هر دو ورق یه قصه هست
قمری پاک آسمون برای من از عشق می گه
که دیر نمیشه ای جونم
قمری پاک آسمون
از یه نمی دونم جایی حرف از رفتن می زنه
قدرت عشق پاک من .. به امر ایزد حقِ
ه ....
هر کی می گه که می دونه از دل من
دروغ می گه
هر کی میگه دلش می سوزه واسه من
دروغ می گه
هر جا می رم خستگی دلا رو می بینم
هر جا می رم خووووب می بینم , دنیا داره تموم میشه
هر کی که از دلا می گه از دل خود فراریه !
هر کجا آباد شلوغه ...
چرا کسی با چشم دل نمی بینه ؟
میم....
منکر روز آخرند ولی به دل ایمون دارن چه جوریه؟!
منم همون شکسته دل که آدمی منکر خنجرش شده
منم منم یه بی زبون , حرفای من حرف دله ..
کی از نگاهام فهمیده که من همیشه تو دلم ..
دل امن تره
می گن که عاشقی بسه .. عشق دروغه
می گم کی می دونه عشق چیه ؟... عاشق کیه ؟ .. کی توی دله ؟!
می گم اگه تو دل بودن، اون آدما ...
چرا دلی رو می شکونن اونم دله یه عاشقو ؟!
می گم بسه ...
بسه دروغ دنیا به آخر رسیده ..
هی با تو ام... !
نون...
نگو که یادت نمیاد از دل آشفته من
که از دور بودن تو خسته شده
نگو که چشمای منو نمیشناسی که خوب می دونم می دونی !
نمی ذارن که توی خلوت خودم آروم باشم
نمی ذارن که توی خلوت بزرگ سرزمین دل,
سجده زنون , روبه خدا ..
بگم خدایا مخلصم صفات درست !!!
نگو نمیشناسی منو ..
تو !!!!... یه عمرُ زندگی دادی ...
مرده بودم .
نگو نمی دونی قصه من رو,می دونم خوب می دونی ,
بالا سر هر عشق پاکی خدای خوبی نشسته که
عشق رو نشون می ده و
راهشو یاااااااااد می ده
نگم خدای مهربون از عشق پاک!؟
پس ای خدای بزرگ و مهربون بگیر ,
بگیر عمر منو که عاشقم
بدون عشق, من مرده ام
اگه نگم زعشق پاک
پس بشکن شیشه این دل منو
نه ....
من عاشقم
ای آدمای نامهربون
منکر زندگیم شدید ... منکر عشقم دیگه نشید !
اردیبهشت 1386
.شاعر الهه فاخته