آسمانی ترین مهربانی
فصل سوم - مجموعه عاشقانه هایی ازجنس همدردی
ای هم نفس ، ای هم آیین سلام ....!
دستهای آسمانی تو را پر ز گل ميکنم ، همان گلهای عجیبی که هر از گاهی از آسمان مي بارد و بر سر خوب آیین فرود مي آید .
و باز هم روزی دیگر آمد و چشمهای آسمانی شما نویدی دیگر برایم رقم زد .
بقیه آسمانی ترین مهربانی در ادامه مطلب
بوی عطر زندگی را با حضور همیشه گرمت احساس ميکنم . ایکه با بدی بیگانه هستی ، بگو کی بر سر مزار دلم می آیی تا فاتحه ای بخوانی و دلمرا روشن کنی ؟
بگو تا تمام رهگذران را نوید دهم از آمدنت و با همین جاروی کوچکم راه را پاک کنم ز خاک تا مبادا تنت خاکی شود .
عروسکها مي خندند ، بالش می خندد و لحاق می نوازد صورت خسته مرا ، آری ای رهگذر جاده ی بی کسی من ، من دلم سخت شکسته و از فریب لحظه که ناغافل می گذرند ، مي ترسم .
ای آسمانی !
تو در آسمان خانه داری شفاعتم نزد خدا کن ، مناز سختی روزگار به تنگ آمده ام .
شاید خدا حرف تورا زمین نیاندازد و من هم چون عروس مرده, بسان پروانه ها آزاد کند .
دلم به تنگ آمده است .
آه امان ....
- نویسنده الهه فاخته
- کتاب عاشقانه هایی ازجنس همدردی
- آسمانی ترین مهربان دلنوشته